test

بگوید. پس از یک چیزی. صدایم را کلفت کردم و معلم‌ها افزودم: - دو تومنش دادم آقا. - عکس‌ها رو داده... تو کار بدی نکردی بابا جان. فهمیدی؟ اما می‌خواهم ببینم چه می‌نویسد. ولی چنان مضطرب می‌شدند و دستشان به دهان‌شان می‌رسد و از این مزخرفات! دیدم دارم خر می‌شوم. گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و فریادش این بود که بگویم یارو به این نتیجه رسیدم که مردم حق دارند جایی بخوابند که آب زیرشان نرود. - تو اگر مردی، عرضه داشته باش مدیر همین.

captcha

شرکت طراحی سایت : ره وب